مردی که عبدالله گاو نامیده میشد روزی بارفقای خود درصحرا نشسته بود در همین بین صدای گاوی بلند شد یکی از حضار ازاو پرسید این گاو چه می گوید فورا عبدالله گفت این حیوان می گوید تو که از ما هستی پس چرا دربین خران نشسته ای
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت