کم گوی بجز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی دادند دو گوش و یک زبان از اغاز یعنی که دوبشنو و یکی بیش مگو بابا افضل کاشانی
اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است به وقت مصلحت ان به که در سخن کوشی دوچیز طیره عقل است دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی سعدی
پرده اسرار کسی را ندرید پیا مبر ص
راز تو بمنزله خون تواست پس در رگهای دیگران جاریش مکن اما علی ع
سوره ای از قران که بمعنای روزگار است دهر
سوره ای از قران که نام یکی از فلزات است حدید
سوره ای از قران که از فروع دین است حج
سوره ای از قران که اصول دین است توحید
ای دل از پست و بلند رزوزگار اندیشه کن دربرومندی زقحط برگ وبار اندیشه کن ازنسیم دفتر ایام برهم می خورد از ورق بر گردانی لیل ونهار اندیشه کن از ناصر خسرو
ای نفس خیره چقدر هایو هو کنی تا چند ملک ومنصب و جاه ارزو کنی تا چه شد سکندرو قارون چگونه رفت تا کی بمال من زر من گفتو گو کنی یکدم نشد که دیده گشایی به عیب خویش ای خیره چند عیب کسان جستجو کنی بگذشت عمر سرکش وخود سری بس است وقت است سر بجیب تفکر فروکنی پیری رسیدو موی سیاهت سفید شد شد وقت انکه گوش به لاتقنطو کنی دامان عصمتت شده صد چاک از گناه دست دعا برار که ان را رفو کنی ساعد.اگر که جامعه خواهی نکو شود باید نخست خوی بد خودرا نکو کنی
تعداد صفحات : 6