loading...
کشکول ولی الله فاتحی
ولی الله فاتحی بازدید : 25 سه شنبه 27 خرداد 1393 نظرات (0)

چشم دل باز کن که جان بینی  انچه نادیدنی است ان بینی     گر به اقلیم عشق روی اری    همه افاق گلستان بینی    برهمه اهل این زمین به مراد   گردش دور اسمان بینی   انچه بینی همان دلت خواهد   وانچه خواهد دلت همان بینی   بی سروپا گدای انجارا   سرزملک جهان گران بینی   هم دران پا برهنه جمعی را    پای بر فرق فرقدان بینی   دل هرزره را که بشکافی    افتابیش در میان بینی    جان گدازی اگر به اتش عشق   عشق را کیمیای جان بینی    از مضیق حیات در گذری    وسعت ملک لامکان بینی    انچه نشنیده گوشت ان شنوی    وانچه نادیده چشمت ان بینی   تا بجایی رساندت که یکی از جهان وجهانیان بینی   با یکی عشق ورز ازدل وجان    تا به عین  الیقین عیان بینی   که یکی هست وهیچ نیست جزاو وحده لا اله الا هو     هاتف رحمت الله علیه

ولی الله فاتحی بازدید : 21 دوشنبه 19 خرداد 1393 نظرات (0)

دریغا که بی ما بسی روزگار    بروید گل وبشکفد لاله زاربسی تیر ماه ایدواردیبهشت   که ما خاک باشیم وگل خشت  پس از ما دهی گل بسی بوستان نشینند بر گردهم دوستان بسی دوستان برزمین پانهند که بی باک پا بر سرمانهند   کسانی که از ما بغیب اندرند   بیایندوبرخاک ما بگذرند   زدم تیشه ای یکروزبر تل خاک  بگوش امدم ناله ای درد ناک   که زنهار اگر مردی اهسته تر که چشم است گوش است دست است سر

ولی الله فاتحی بازدید : 11 شنبه 17 خرداد 1393 نظرات (0)

شبی دزدی وارد خانه ی روضه خوانی شد وانچه در منزل بود وبدردش میخورد جمع کرد ودر یک چادر شب بزرگی پیچید موقعی که خواست ان رابردارد واز منزل خارج شود روی عادتی که داشت گفت یا علی وانرا پشت کرد  روضه خوان از این صدا از خواب پرید  واز جا برخواست ودست دزدرا گرفت وگفت من یک عمر یا حسین گفته ام واینها را جمع کرده ام وتو می خواهی همه ی اینهارا با گفتن یک یا علی ببری      کشکول طبسی

ولی الله فاتحی بازدید : 9 یکشنبه 11 خرداد 1393 نظرات (0)

مردی که عبدالله گاو نامیده میشد روزی بارفقای خود درصحرا نشسته بود در همین بین صدای گاوی بلند شد یکی از حضار ازاو پرسید این گاو چه می گوید فورا عبدالله گفت این حیوان می گوید تو که از ما هستی پس چرا دربین خران نشسته ای

ولی الله فاتحی بازدید : 6 یکشنبه 11 خرداد 1393 نظرات (0)

روزیعربی شتری را قربانی کرد وبه هر کس می رسید می گفت که من شتری قربانی کردم به او گفتند چیزی که درراه خدا باشه نباید بگو یی ریا میشود گفت این چه حرفیست خدا برای قربانی اسماعیل گوسفندی داد چند جا گفته ان وقت من شتری به این بزرگی قربانی کنم وهیچ نگویم

ولی الله فاتحی بازدید : 9 شنبه 10 خرداد 1393 نظرات (1)

روزی پیر مردی از اهالی سمر قند که ریش بلندی داشت  باتفاق فرزندش در خراسان بخدمت ملای جامی رسیدند پسر ان پیر مرد گفت در سمرقند انگوریست دانه های بلندی دارد بنام ریش بابا وچنین انگوری در خراسان یافت نمی شود  ملا گفت در خراسان ما یک رقم انگوریست دانه های بزرگ وسیاه دارد ونامش خایه غلامان است واون بهتر از ریش بابای شماست

ولی الله فاتحی بازدید : 6 پنجشنبه 08 خرداد 1393 نظرات (0)

در جمع زر ومال هر انکو مست است  گر بهر زر ابرو فروشد پست است    وان سیم وزری که ابرو باز حرد   هرچندرودزدست اندر دست است

ولی الله فاتحی بازدید : 3 دوشنبه 05 خرداد 1393 نظرات (0)

دستورداده ام تا کالبدم را بدون مومیایی وتابوت به خاک بسپارندتا اعضای وخودم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد   کورش پادشاه هخامنش

تعداد صفحات : 6

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 54
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 30
  • بازدید کلی : 1,706